متاسفانه با خبر شدیم جناب آقای حسن نظری مدیر وبلاگِ Aznoor.ParsiBlog.com در تاریخ 13/10/1385 به علت سکته ی مغزی دار فانی را وداع گفتند.
آقای نظری یکی از وبلاگ نویسانِ خوب و فعال سایت پارسی بلاگ بودند که برای ایشان آرزوی آرامش داریم.
ضمن آرزوی علو درجات برای این عزیز از خداوند متعال، برای خانواده این مرحوم و بستگان وی صبر آرزومندیم.
« ولی خدا در توسل به حبیب خدا »
در دوران حکومت متوکل ، امام علی النقی (علیه السلام ) مدتی به بیماری سختی مبتلا شده بودند و آن حضرت شفای خویش را زیارت قبر شریف حضرت امام حسین (علیه السلام) می دانستند. از این رو به برخی از یارانشان فرمودند که از مال آن حضرت گروهی یا شخصی را اجیر کنند و آنان را به کربلا فرستاده تا در کنار ضریح آن حضرت به راز و نیاز پرداخته و برای ایشان دعا و طلب شفا نمایند.
یاران امام پس از مشورت به محضر آن حضرت رسیده و عرض کردند: " ای پسر رسول خدا ! محضر تو افضل از کربلاست ، زیرا شما امام زمان و حجت زنده الهی و بهترین خلق خدا در روی زمین هستید و دعای شما حتما مستجاب است. چگونه دعای ما درباره شما آن هم در کربلا موثر واقع می شود؟"
امام هادی (علیه السلام) به آرامی پاسخ دادند : " برای خداوند مواضعی است که دوست دارد در آنجا عبادت شود. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) با اینکه مقام و عظمتشان از خانه خدا و حجرالاسود افضل بود ، در عین حال خانه خدا و حجرالاسود را طواف می کردند. برای خداوند مکانهایی است که هر که آنجا دعا و زیارت کند ، خداوند از او بپذیرد و دعای او مستجاب گردد. حائر شریف امام حسین(علیه السلام) نیز چنین است. "
امام حسین ( علیه السلام) حبیب خداست و برای برپایی دین خدا جانش را فدا کرد و با اخلاص کامل فرزندان و اهل بیت و اصحاب خویش را تقدیم محبوب خود نمود و در این راه مصایب فراوانی را به جان و دل خرید. به همین دلیل در پیشگاه خدا از قرب و منزلت ویژه ای برخوردار است
« بر گرفته از کتاب " خاندان عصمت " ، تألیف : " سید تقی واردی" »
15 ذی الحجه ، سالروز ولادت دهمین حجت و پیشوای الهی امام علی بن محمد الهادی(علیه الاسلام )
بر شما دوستان عزیز مبارک باد .
خدایا! هدایتم کن! زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی نزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه ای است.
خدایا! ارشادم کن که بی انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز،
تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم، به من دیده ای عبرت بین ده،
تا ناجیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا !دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! میخواهم فقیری بی نیاز باشم، که جاذبه های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم می جوشد، احساسم شعله میکشد،
و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خسته ام، پیر شده ام، دلشکسته ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست،
با همه وداع میکنم، و میخواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو می آیم، از عالم و عالمیان میگریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
باسمه تعالی
«صد شکر بر این، صد حیف از آن»
عید فطر با همهی شیرینی و فرخندگی، آدمی را بر سر دو راهی شوق و تاسف میگذارد. از یک سو شادمانیم که در دوره ی امتحان از عهده به در آمدیم و دستورات الهی را اطاعت کردیم و از سویی اندوهگین هستیم که چرا چنین دورهای که با رحمت و مدد الهی همراه بود، سپری شد. با رسیدن عید فطر، ماه رمضان رخت برمیبندد و چشمان ما تا سال بعد به انتظار آمدنش به راه خواهد بود. رفتن این ماه گران قدر برای همه ی کسانی که طعم روزه داری را چشیدهاند، بر سفره های سحر و افطار این ماه نشستهاند، در هوای آمرزشآمیز و مغفرتآور این ماه تنفس کردهاند و در سایه ی آن از شر شیطان در امان بوده اند، قابل درک است و همه کم و بیش حسرت رفتن این اوقات را درک میکنند اما هیچکس به اندازه ی خاندان اهلالبیت «علیهم السلام» که در مسیر اطاعت و بندگی خداوند از همه پیشی گرفته و پشوایان اهل تقوی شده اند، آثار فقدان این ماه را درک نمیکند. امام سجاد «علیه السلام»، بزرگ آموزگار نیایش و مناجات عارفانه، در دعای چهل و پنجم صحیفه ی سجادیه در قالب یک نیایش و مناجات، شیوه ی وداع با این ماه مبارک را به ما آموزش میدهد. امام در این مناجات پس از حمد و ثناء الهی، از خدا بخاطر آنکه با قرار دادن تکالیفی خاص در این مقطع شریف از زمان، موجبات تقرب مسلمانان به خود را ایجاد کرده است، شکرگزاری میکند و در ادامه می فرماید:
«این ماه مبارک، در میان ما به شایستگی زیست و به نیکی همنشین ما گردید و گران مایه ترین سودهای جهان را به ما بخشید و چون مدتش به سر آمده و شمار روزهایش پایان گرفت، از ما جدا شد.
اینک او را بدرود میگوییم؛ همچون کسی که رفتنش برای ما دشوار است و ما را دچار اندوده میکند ...
بدرود بر تویی که از گرامی ترین اوقاتی بودی که با ما همنشین شد ..
بدرود بر تو ای همنشینی که تا هستی پر قدر منزلتی و چون جدا شوی، فراق تو دردناک است...
بدرود بر تو ای همدمی که وقتی آمدی، آرامش برای دل های ما آوردی و شادمانمان کردی وچون سپری شدی ما را در وحشت تنهایی گذاشتی و درد فراق افزودی.
سلام بر تو ای مددکاری که ما را در مقابله با شیطان یار بودی و ای رفیقی که راه های نیکی کردن را پیش پای ما هموار نمودی.
بدرود بر تو که چه بسیار گناهان ما را نابود کردی و چه بسا عیبها ی گوناگون ما را پوشاندی!
بدرود بر تو که که برای گناهان کاران چه طولانی بودی و در دلها ی مومنان چه پرشکوه بودی!
بدرود بر تو که با برکت بسیار به ما روی آوردی و ما را از چرکهای گناهان شستشو دادی!
بدرود بر تو که دیروز چون با ما بودی، به سختی دلبستهات بودیم و فردا که از میان ما خواهی رفت، از جان و دل آرزومندت هستیم.
[خدایا] پوزش ما را بپذیر که در این ماه در در ادای حق تو کوتاهی کردیم و عمر ما را به ماه رمضان آینده برسان ...
خدایا، اکنون که این ماه به پایان رسید و جامه ی زمان را به دور افکند، تو نیز جامه ی گناهان ما را درآور و به دو بیفکن و با رفتن این ماه، بدیهای ما رانیز ببر و ما را به سبب آن از نیکبختترین روزه داران و پرنصیبترین و بهرمندترین آنان قرار ده.
خدایا اگر کسی از روزه داران، چنان که باید، حق این ماه و حرمتش را پاس داشته و به احکام آن عمل کرده و از گناهان دوری ورزیده است یا به وسیلهای به تو تقرب جسته که خشنودی و رحمتت را برای او در پی داشته است، همانند آنچه به او میبخشی از خوان بینیازی ات به ما نیز ببخش و چندین برابر آن را از فضل خود به ما ارزانی کن که فضل تو کاستی نمیگیرد و گنجینه های تو نقصان نمیپذیرد ...
خدایا، ما در این روز فطر که آن را برای مومنان روز عید و شادی و برای دینداران هنگامه ی اجتماع و همکاری قرار دادی، از هر گناهی که مرتکب شدهایم، از هر زشتی که پیش از این کردهایم و از هر اندیشه ی بد که در دل خود نهان داشتیم، دست برمیداریم و به سوی تو میآییم؛ همچون کسی که دیگر خیال بازگشت به گناه را ندارد و دیگر مرتکب هیچ گناهی نخواهد شد؛ خالصانه و بدون ذره ای شک و تردید. پس بر بازگشت ما آغوش گوشای و از ما خشنود باش و ما را بر ترک گناه استوار بدار! » (1)
امید که خداوند، عمر ما و دوستان مان را در اطاعت و بندگی خویش طولانی ساخته و ما را باز هم در رمضانی دیگر بر سفره ی عفو و بنده نوازی خویش بنشاند و از مهربانی های ویژه اش بهرمند کند.
آمین یا رب العالمین
فرار رسیدن عید سعید فطر،
روز شادمانی مومنان و تقوی پیشگان را
بر شما دوستان عزیز تهنیت میگویم!
پاورقی:
1. صحیفهی سجادیه، نیایش چهل و پنجم، نیایش در بدرود ماه مبارک رمضان
? مسؤلیتی سترگ ?
امام حسن عسکری (علیه السلام ) فرمودند :" دو خصلتند که بالاتر از آنها چیزی نیست : یکی ایمان به خدا و دیگری سود رساندن به برادران (دینی)"(1)
یکی از مهمترین مسؤلیتهایی که امام حسن عسکری(علیه السلام) در مورد انجام آن اهتمام جدی داشتند، مسأله معرفی امام پس از خود به شیعیان، و مطرح نمودن غیبت آن حضرت می باشد ؛ چرا که در آن زمان عباسیان برای جلوگیری از ولادت امام عصر(عج) که بشارت ظهورش از سالیان پیش توسط انبیاء و امامان(علیهم السلام) داده شده بود، به جستجوی منجی آخرالزمان (برای کشتن وی) ?;ی پرداختند و در نتیجه حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام)، برای در امان ماندن فرزند خود، باید ایشان را از دید مأموران حکومتی مخفی می داشتند. اما از طرف دیگر از آنجائیکه پس از امام عسکری(علیه السلام) ابتدا غیبت صغری و پس از آن غیبت کبری به وقوع می پیوست و عموم شیعیان از رؤیت امام خود محروم می شدند، لذا باید حضرت مهدی(عج) به خواص شیعیان معرفی شده و مسأله غیبت آن حضرت، تبیین می گشت. در این زمینه، روایتهای مختلفی وجود دارد که ?;ه ذکر یکى از آنها بسنده می کنیم :
احمد بن اسحاق از یاران مورد اعتماد امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت کرده است که: بر آن حضرت وارد شدم و تصمیم داشتم که از جانشین ایشان بپرسم. اما آن ?;ضرت خود بدون مقدّمه فرمود:
"ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفرید زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى?;خواهد گذارد. . . ".
گفتم : ای فرزند رسول خدا! بنابراین، امام و خلیفه بعد از شما کیست؟
امام(علیه اسلام) فوراَ از جا برخاست و وارد خانه شد، سپس بیرون آمد در حالیکه پسری حدودا سه ساله را روى دوش گرفته?;ود که صورتش همچون ماه شب چهارده می درخشید. آنگاه فرمود:
"ای احمد! اگر به خاطر کرامت تو نزد خداى عزّ و جل و اولیای او نبود، این ?;ودکم را به تو نشان نمى?;ادم. او همنام و هم کنیه رسول خداست و کسى است ?;ه زمین را از عدل و داد پر مى?;ند پس از آنکه از ستم و بیداد پر شده باشد . . .
به خدا سوگند او در غیبتی طولانی به سر خواهد برد و مردمان از هلاکت و انحراف نجات نخواهند یافت مگر کسانی که در اعتقاد به امامت او ثابت قدم بوده و به خاطر دعا برای تعجیل فرج او توفیق داشته باشند ."
احمد بن اسحق می گوید: گفتم آیا معجزه و علامتی ظاهر خواهد شد که اطمینان خاطر پیدا کنم؟ (به محض گفتن این سخن) آن کودک به سخن آمد و فرمود:
" منم باقیمانده خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا و پس از دیدن من دیگر در جستجوی نشانه ای دیگر نباش!" . . .
( برگرفته از کتاب : تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری(علیه السلام) ، تألیف باقر شریف قرشی )
باسمه تعالی
« فرزند منا »
" ای فرزند عزیزم ! بدان این عمر توست که با گذشت ساعتها از دست میرود، نه چیزی دیگر و نیز توجه داشته باش که تو به نعمتی نمیرسی مگر با جدایی از نعمتی دیگر، پس بپرهیز از آرزوی دراز، زیرا که چه بسیار آرزومندان که به آرزوی خویش نرسیدند . . . "
فرازی از وصیت امام سجاد (علیه السلام) به فرزندشان
بعد از واقعه ی کربلا و آمدن خاندان نبوت به شام، یزید سرمست از غرور و شادمان از پیروزی، مجلس جشن بزرگی در مسجد جامع دمشق برپا کرد. در این مجلس عمومی که همهی اسیران نیز حضور داشتند، یک خطیب رسمی ماموریت یافت تا از امیرالمومنین و امام حسین (علیهماالسلام) بدگویی کند و شیوهای که از زمان معاویه به جای مانده بود را ادامه دهد. پس از پایان صحبت خطیب، حضرت سجاد (علیه السلام) لب به سخن گشودند و فرمودند:"به من اجازه دهید که بر بالای این چوبها بروم و کلماتی بگویم که رضای خدا در آن است و شنوندگان آن نیز اجر و ثواب خواهند برد." یزید که از نتیجهی سخنرانی امام بیمناک بود، در ابتدا مخالفت کرد ولی در نهایت به واسطه ی اینکه افکار عمومی مردم تحریک شده بود، مجبور شد که با سخنرانی امام موافقت کند. هنگامی که امام بر فراز منبر قرار گرفتند، سخن خود را با حمد و ثنای الهی آغاز کردند و در ادامه برای انبوه حاضرانی که از فرط سالها تلاش تبلیغی و گمراه کنندهی حکومت معاویه و فرزندش یزید، سفارشات مؤکد پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) نسبت به اهل بیت را از یاد برده بودند و جایگاه، مقام و مسئولیت خاندان نبوت در ساختمان دین را نمیدانستند، به معرفی خود پرداختند و فرمودند:
"هر کس مرا میشناسد که میشناسد و هر کس که نمیشناسد، بداند که من فرزند مکه و منا(1) هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم . . . "
این جمله اشاره به این معنا دارد که اگرچه ما امسال به منا نرفتیم و در آنجا وقوف و بیتوته نکردیم(2) و گوسفند نکشتیم، ولی منا از ما است، چون منا مثل مکه، مدینه و حتی همانند خود کعبه زمین و خانهای مرده بود که سالها پیش روح از آن رخت بربسته بود و این ما بودیم که با کربلا رفتن خود آن سرزمین مرده را زنده کردیم و هر کس که زمین مردهای را زنده کند، آن زمین از آن اوست.(3) کسی با قربانی کردن گوسفند و شتر مالک منا نمیگردد، چون منا با این چیزها زنده نخواهد شد. منا با قربانی کردن پدر، برادر، عمو و اصحاب و تقدیم اسیر و جانباز در راه خدا زنده میشود. از این جهت است که ما صاحب منا و وارث آن هستیم؛ چنانکه وارث صفا، مروه، زمزم و کعبه نیز هستیم. چون قیام ما بود که کعبه را زنده کرد، به حج بها داد و آبروی حج را حفظ کرد وگرنه گوسفند کُشتن، به دور خانهی خدا طواف کردن و سعی بین صفا و مروه، کار بسیار سهلی است که هر کسی از عهده ی آن بر میآید.
آنگاه فرمود: "من فرزند کسی هستم که او را بر آسمان بردند . . . ، من فرزند رسول الله و فرزند علی مرتضی هستم." و سپس فرمود :" من فرزند فاطمه زهرا و فرزند سرور زنان عالم هستم."
با این سخنرانی، جنگی که به دنبال بیعت خواهی یزید از امام حسین(علیه السلام)، از مدینه آغاز شده بود با پیروزی امام حسین (علیه السلام) در دمشق به پایان رسید. در پی سخنان حضرت امام سجاد(علیهالسلام) اوضاع سیاسی شام را دگرگون شد و مردمی که برای پیروزی یزید و حکومت اموی جشن گرفته بودند، از خواب غفلت بیدار شدند و مجلس جشن و شادیشان به مجلس گریه، ضجه و عزا تبدیل گشت.
« بر گرفته از کتاب حماسه و عرفان ، اثر آیه الله جوادی آملی(به همراه توضیحات بیشتر) »
به مَثَل اگر مانند قرآن کتابی در شهادت نازل شود،
سوره فاتحه آن کتاب شهادت، شهادت جناب سیدالشهداء علیه السلام است.
حضرت علامه حسن زاده آملی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین
شهیدان بی خبران عین خبرند. شهیدان جلیس حقّند و انیس ربّ. حیرت در عظموت جلال هوی مطلق و شرب مدام « شراباً طهورا » رزق عندیت شهیدان است که خویش را عُقر راه هو نموده اند. شهیدان خود را به او فروختند و او را خریدند که او شدند.
همه از دست شد و او شده است انا و انت و هو، هو شده است
آن که سفر از خلق به سوی حق می کند سالک است، امّا آن که از حق به خلق می رسد، شاهد، لذا فرق سالک و شاهد فرق بین تشنه و آب است، پس آن محتاج است و این مشتاق.
شهیدان مشهود شهیدانند.
شهید حقیقی یعنی علی عالی اعلی، و علی یعنی درد.
شهیدان را شهد شیرین شهادت، نوش است و غفلت از توحید صمدی قرآنی، نیش.
شهیدان مظاهر اسم شریف « آه » اند.
طوالع شهیدان را جمال یار تشکیل می دهد و غوارب آنان را جلال دلبر، تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
شهید و شهادت را با اینکه از مادۀ شهد و حضور است، با غیب و نهان سر و سرّ است، پس شهیدان غایبانند که در عین حضور غایبند و در عین غیبت شاهد و حاضرند، پس هر شهیدی غایب است، لذا آن که مولای شهیدان است غایب آل محمد – صلّی الله علیه و آله – است که شاهد غایب و مشهود مکتوم است و این حقیقت، همان سرّ مستسرّ شیعه و آل محمد – ص- است که شیعه بدان مفتخر و دائماً در ظهور فرج او منتظَر.
شهید علی الاطلاق قائم غایب آل محمد – ص – است که سرّ تام است و غیبت او اسم اعظم غیبت است و هر کس شبیه او گردد حظّی از غیبت می برد و غایب می شود. پس ای عزیز بکوش که به این اسم اعظم تقرّب یابی که تشبّه به او تشبّه به إله اوست و همین معنی سرّ وصول به فلسفه است، پس فلسفۀ شهادت تشبّه به « هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن » است.
شهید یا بدون بدن عنصری است و یا با بدن عنصری است، آن در جهاد اصغر و این در جهاد اکبر، آن را موت طبیعی است و این را موت ارادی، آن را یکبار شهادت نصیب شد و این را هر روز، آن یکی با شهادت آرمیده است و این یکی با شهادت هر روز آشفته تر، آن یکی را لذت وصول است و این یکی را درد حضور، آن یکی می خندد و این یکی می گرید، آن یکی رفت که برنگردد و این یکی آمد که برگردد و برگرداند، آن یکی لذت دل می برد و این یکی خون دل می خورد، آن یکی آبرو کسب می کند و این یکی آبرو می دهد، آن یکی را همه دوست دارند و این یکی را همه دشمن، آن را موت اخضر است و این را موت اسود، آن یکی در لقای یار در قهقهۀ مستانه به رزق عندیت مرزوق است و این یکی در مقابل قهقهۀ مستانۀ دشمنان در خون دل دست و پا می زند، آن مقتول فی سبیل الله است، و این شهید فی الله، آن مقتول دشمن است این مقتول عشق یار، آن دشمن را می کشد و این خود را، آن خود را می سازد، این خود را می سوزاند، آن خون دل می دهد و این خون دل می خورد، آن به سوی ولایت می رود و این خود ولایت می شود، آن درمان می خواهد و این درد، آن راه را رفته است و این خود راه می شود که دیگران در او می روند، آن را می برند و این می برد؛ خلاصه آن مقتول است و این مشهود و خُنُک آنکه مقتول مشهود و غایب حاضر است.
ثمرۀ حجّ محمدی صلّی الله علیه و علی آله و سلم اقرار به ولایت علیّ وصیّ نبیّ علیه السلام است، خنک آن حاجی که علوی برگشت و حاجی حقیقی علوی شهید است، فافهم.
نکته: خیلی ها بعد از حجة الوداع رسول الله حاجی علوی شدند ولی حاجی علویِ شهید نماندند، پس حاجی شهید شدن اگر چه مهمّ است، ولی خنک آنکه حاجی علوی شهید مانده است و شهد شیرین ولی بسیار تلخ و پر درد و رنج علویّ بودن را نوشید و بر تارک جبین او مُهر مِهر علیّ عالی اعلی یعنی وصیّ خاتم انبیا زده شده است، پس شهید حقیقی علویّ و حاجی شهید باش و بر این اصل باقی باش.
مقدمه « مثنوی نجوا با شهیدان » از حضرت استاد صمدی آملی
تاسوعای حسینی
روز علمدار کربلا و روز بزرگ یاور سیدالشهدا (علیه السلام)
ابوالفضل العباس(علیه السلام)
را بر تمام مسلمانان جهان تسلیت عرض میکنم.