سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص راستگو با راستگویی خود، سه چیز را بهدست می آورد : اعتماد، دوستی و شکوه [در دل ها] . [امام علی علیه السلام]

بصیر

لبخندخدا
 
لوئیز ردن، زنی بود با لباس های کهنه و مندرس. و نگاهی مغموم. وارد خوار و بار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خوارو بار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.


جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند.زن نیازمند، در حالی که اصرار می کرد گفت : آقا شما را به خدا. به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم.
جان گفت نسیه نمی دهد.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود، وگفتگوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت: ببین خانم چه می خواهد، خرید این  خانم با من.
خوار وبار فروش با اکراه گفت: لازم نیست ، خودم می دهم.لیست خریدت کو؟
.لوئیز گفت : اینجاست
جان گفت: لیست ات را بگذار داخل ترازو به اندازه وزنش هر چه خواستی ببر!!!!
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد . از کیفش تکه کاغذی درآورد، و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت.
.همه با تعجب دیدند کفه ترازو پایین رفت, خواروبارفروش باورش نشد. مشتری از سر رضایت خندید.
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد. کفه ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت که کفه ها برابرشدند.
در این وقت، خواروبارفروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته شده است
:کاغذ، لیست خرید نبود، دعای زن بود که نوشته بود
ای خدای عزیزم ، تو از نیاز من با خبری، خودت آن را برآورده کن»
مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئیز داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد.
لوئیز خداحافظی کرد و رفت, مشتری یک اسکناس پنجاه دلاری به مغازه دار داد و گفت : تا آ خرین پنی اش می ارزید فقط اوست که می داند وزن دعای خالص و پاک چقدر است.
دعا بهترین هدیه رایگانی است که می توان به هر کس داد، و پاداش بسیار برد.
 
از کتاب لبخند خدا
ترجمه زهره زاهدی



بصیر ::: پنج شنبه 85/9/16::: ساعت 2:9 عصر

خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
 

خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی نزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه ‏ای است.

خدایا! ارشادم کن که بی ‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.

خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏ احترامی به یک انسان‌‌، همانا کفر خدای بزرگ است.

 خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه ‏گرساز،

 

تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.

خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل طوفان‏ها هستم، به من دیده ‏ای عبرت ‏بین ده،

 

تا ناجیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
 
خدایا !دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم که مرا در زمره ستم‏گران و ظالمان قرار ندهی.

خدایا! می‏خواهم فقیری بی ‏‏نیاز باشم، که جاذبه ‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.

خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.

خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏سوزد، قلبم می‏ جوشد، احساسم شعله می‏کشد،

 

و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‏زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.

 خسته ‏ام، پیر شده‏ ام، دل‏شکسته ‏ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس می‏کنم که این دنیا دیگر جای من نیست،

 با همه وداع می‏کنم، و می‏خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو می‏ آیم، از عالم و عالمیان می‏گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.




بصیر ::: سه شنبه 85/8/16::: ساعت 11:29 عصر

باسمه ‏تعالی

 

«صد شکر بر این، صد حیف از آن»

 

عید فطر با همه‏ی شیرینی و فرخندگی، آدمی را بر سر دو راهی شوق و تاسف می‏گذارد. از یک سو شادمانیم که در دوره ‏ی امتحان از عهده به در آمدیم و دستورات الهی را اطاعت کردیم و از سویی اندوهگین هستیم که چرا چنین دوره‏ا‏ی که با رحمت و مدد الهی همراه بود، سپری شد. با رسیدن عید فطر، ماه رمضان رخت برمی‏بندد و چشمان ما تا سال بعد به انتظار آمدنش به راه خواهد بود. رفتن این ماه گران ‏قدر برای همه ‏ی کسانی که طعم روزه ‏داری را چشیده‏اند، بر سفره ‏های سحر و افطار این ماه نشسته‏اند، در هوای آمرزش‏آمیز و مغفرت‏آور این ماه تنفس کرده‏اند و در سایه‏ ی آن از شر شیطان در امان بوده ‏اند، قابل درک است و همه کم و بیش حسرت رفتن این اوقات را درک می‏کنند اما هیچکس به اندازه ‏ی خاندان اهل‏البیت «علیهم ‏‏السلام» که در مسیر اطاعت و بندگی خداوند از همه پیشی گرفته و پشوایان اهل تقوی شده‏ اند، آثار فقدان این ماه را درک نمی‏کند. امام سجاد «علیه ‏السلام»، بزرگ آموزگار نیایش و مناجات‏ عارفانه، در دعای چهل و پنجم صحیفه‏ ی سجادیه در قالب یک نیایش و مناجات، شیوه ‏ی وداع با این ماه مبارک را به ما آموزش می‏دهد. امام در این مناجات پس از حمد و ثناء الهی، از خدا بخاطر آنکه با قرار دادن تکالیفی خاص در این مقطع شریف از زمان، موجبات تقرب مسلمانان به خود را ایجاد کرده است، شکرگزاری می‏کند و در ادامه می‏ فرماید:

«این ماه مبارک، در میان ما به شایستگی زیست و به نیکی همنشین ما گردید و گران‏ مایه‏ ترین سودهای جهان را به ما بخشید و چون مدتش به سر آمده و شمار روزهایش پایان گرفت، از ما جدا شد.

اینک او را بدرود می‏گوییم؛ همچون کسی که رفتنش برای ما دشوار است و ما را دچار اندوده می‏کند ...

بدرود بر تویی که از گرامی ‏ترین اوقاتی بودی که با ما همنشین شد ..

بدرود بر تو ای همنشینی که تا هستی پر قدر منزلتی و چون جدا شوی، فراق تو دردناک است...

بدرود بر تو ای همدمی که وقتی آمدی، آرامش برای دل ‏های ما آوردی و شادمانمان کردی وچون سپری شدی ما را در وحشت تنهایی گذاشتی و درد فراق افزودی.

سلام بر تو ای مددکاری که ما را در مقابله با شیطان یار بودی و ای رفیقی که راه ‏های نیکی کردن را پیش پای ما هموار نمودی.

بدرود بر تو که چه بسیار گناهان ما را نابود کردی و چه بسا عیب‏ها ی گوناگون ما را پوشاندی!

بدرود بر تو که که برای گناهان ‏کاران چه طولانی بودی و در دل‏ها ی مومنان چه پرشکوه بودی!

بدرود بر تو که با برکت بسیار به ما روی آوردی و ما را از چرک‏های گناهان شستشو دادی!

بدرود بر تو که دیروز چون با ما بودی، به سختی دلبسته‏ات بودیم و فردا که از میان ما خواهی رفت، از جان و دل آرزومندت هستیم.

‌‌[خدایا] پوزش ما را بپذیر که در این ماه در در ادای حق تو کوتاهی کردیم و عمر ما را به ماه رمضان آینده برسان ...   

خدایا، اکنون که این ماه به پایان رسید و جامه‏ ی زمان را به دور افکند، تو نیز جامه ‏ی گناهان ما را درآور و به دو بیفکن و با رفتن این ماه، بدی‏های ما رانیز ببر و ما را به سبب آن از نیک‏بخت‏ترین روزه‏ داران و پرنصیب‏ترین و بهرمندترین‏ آنان قرار ده.

خدایا اگر کسی از روزه ‏داران، چنان که باید، حق این ماه و حرمتش را پاس داشته و به احکام آن عمل کرده و از گناهان دوری ورزیده است یا به وسیله‏ای به تو تقرب جسته که خشنودی و رحمتت را برای او در پی داشته است، همانند آنچه به او می‏بخشی از خوان بی‏نیازی ‏ات به ما نیز ببخش و چندین برابر آن را از فضل خود به ما ارزانی کن که فضل تو کاستی نمی‏گیرد و گنجینه‏ های تو نقصان نمی‏پذیرد ...

خدایا، ما در این روز فطر که آن را برای مومنان روز عید و شادی و برای دینداران هنگامه ‏ی اجتماع و همکاری قرار دادی، از هر گناهی که مرتکب شده‏ایم، از هر زشتی که پیش از این کرده‏ایم و از هر اندیشه‏ ی بد که در دل خود نهان داشتیم، دست برمی‏داریم و به سوی تو می‏آییم؛ همچون کسی که دیگر خیال بازگشت به گناه را ندارد و دیگر مرتکب هیچ گناهی نخواهد شد؛ خالصانه و بدون ذره‏ ای شک و تردید. پس بر بازگشت ما آغوش گوشای و از ما خشنود باش و ما را بر ترک گناه استوار بدار! »  (1)

امید که خداوند، عمر ما و دوستان‏ مان را در اطاعت و بندگی خویش طولانی ساخته و ما را باز هم در رمضانی دیگر بر سفره ‏ی عفو و بنده ‏نوازی خویش بنشاند و از مهربانی‏ ‏های ویژه ‏اش بهرمند کند.

آمین یا رب العالمین

 

 

 فرار رسیدن عید سعید فطر،

 روز شادمانی مومنان و تقوی‏ پیشگان را  

بر شما دوستان عزیز تهنیت می‏گویم!

 

پاورقی:

1. صحیفه‏ی سجادیه، نیایش چهل و پنجم، نیایش در بدرود ماه مبارک رمضان




بصیر ::: پنج شنبه 85/8/4::: ساعت 12:5 عصر

گفتگو با خدا در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم. خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید. خدا خندید و گفت: وقت من بی نهایت است. در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟ پرسیدم: چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد: کودکی شان. این که آنها از کودکی شان خسته می شوند، عجله دارند که بزرگ شوند. و بعد دوباره پس از مدت ها، آرزو می کنند که کودک باشند... این که آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند. این که با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش کرده اند و بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده. این که که آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند. دست های خدا دستانم را گرفت برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم به عنوان یک پدر می خواهی کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟ او گفت: - بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند. - بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند. - بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در دل آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سال ها طول می کشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم . - بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد، بلکه کسی است که به کمترین ها نیاز دارد. - بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند. - بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. - بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند، بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند. من با خضوع گفتم: از شما به خاطر این گفتگو متشکرم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید بندگانتان بدانند؟ خداوند لبخند زد و گفت: فقط این که بدانند من اینجا هستم، همیشه.



بصیر ::: دوشنبه 85/6/27::: ساعت 9:33 عصر

? مسؤلیتی سترگ ?

 

امام حسن عسکری (علیه السلام ) فرمودند :" دو خصلتند که بالاتر از آنها چیزی نیست : یکی ایمان به خدا و دیگری سود رساندن به برادران (دینی)"(1)

                                   

یکی از مهمترین مسؤلیتهایی که امام حسن عسکری(علیه السلام) در مورد انجام آن اهتمام جدی داشتند، مسأله معرفی امام پس از خود به شیعیان، و مطرح نمودن غیبت آن حضرت می باشد ؛ چرا که در آن زمان  عباسیان برای جلوگیری از ولادت امام عصر(عج) که بشارت ظهورش از سالیان پیش توسط انبیاء و امامان(علیهم السلام) داده شده بود، به جستجوی منجی آخرالزمان (برای کشتن وی) ?;ی پرداختند و در نتیجه حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام)، برای در امان ماندن فرزند خود، باید ایشان را از دید مأموران حکومتی مخفی می داشتند. اما از طرف دیگر از آنجائیکه پس از امام عسکری(علیه السلام) ابتدا غیبت صغری و پس از آن غیبت کبری به وقوع می پیوست و عموم شیعیان از رؤیت امام خود محروم می شدند، لذا باید حضرت مهدی(عج) به خواص شیعیان معرفی شده و مسأله غیبت آن حضرت، تبیین می گشت. در این زمینه، روایتهای مختلفی وجود دارد که ?;ه ذکر یکى از آنها بسنده می کنیم :

احمد بن اسحاق از یاران مورد اعتماد امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت کرده است که: بر آن حضرت وارد شدم و تصمیم داشتم که از جانشین ایشان بپرسم. اما آن ?;ضرت خود بدون مقدّمه فرمود:

"ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفرید زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى?;خواهد گذارد. . . ".

گفتم : ای فرزند رسول خدا! بنابراین، امام و خلیفه بعد از شما کیست؟

امام(علیه اسلام) فوراَ از جا برخاست و وارد خانه شد، سپس بیرون آمد در حالیکه پسری حدودا سه ساله را روى دوش گرفته?;ود که صورتش همچون ماه شب چهارده می درخشید. آنگاه فرمود:

"ای احمد! اگر به خاطر کرامت تو نزد خداى عزّ و جل و اولیای او نبود، این ?;ودکم را به تو نشان نمى?;ادم. او همنام و هم کنیه رسول خداست و کسى است ?;ه زمین را از عدل و داد پر مى?;ند پس از آنکه از ستم و بیداد پر شده باشد . . .

به خدا سوگند او در غیبتی طولانی به سر خواهد برد و مردمان از هلاکت و انحراف نجات نخواهند یافت مگر کسانی که در اعتقاد به امامت او ثابت قدم بوده و به خاطر دعا برای تعجیل فرج او توفیق داشته باشند ."

احمد بن اسحق می گوید: گفتم آیا معجزه و علامتی ظاهر خواهد شد که اطمینان خاطر پیدا کنم؟ (به محض گفتن این سخن) آن کودک به سخن آمد و فرمود:

" منم باقیمانده خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا و پس از دیدن من دیگر در جستجوی نشانه ای دیگر نباش!" . . .

 

( برگرفته از کتاب : تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری(علیه السلام) ، تألیف باقر شریف قرشی )

 




بصیر ::: جمعه 85/1/18::: ساعت 10:46 عصر

باسمه تعالی

« فرزند منا »

 

" ای فرزند عزیزم ! بدان این عمر توست که با گذشت ساعت‏ها از دست می‏رود، نه چیزی دیگر و نیز  توجه داشته باش که تو به نعمتی نمی‏رسی مگر با جدایی از نعمتی دیگر، پس بپرهیز از آرزوی دراز، زیرا که چه بسیار آرزومندان که به آرزوی خویش نرسیدند . . . "

فرازی از وصیت امام سجاد (علیه السلام) به فرزندشان

 

بعد از واقعه ‏ی کربلا و آمدن خاندان نبوت به شام، یزید سرمست از غرور و شادمان از پیروزی، مجلس جشن بزرگی در مسجد جامع دمشق برپا کرد. در این مجلس عمومی که همه‏ی اسیران نیز حضور داشتند، یک خطیب رسمی ماموریت یافت تا از امیرالمومنین و امام حسین (علیهماالسلام) بدگویی کند و شیوه‏ای که از زمان معاویه به جای مانده بود را ادامه دهد. پس از پایان صحبت خطیب، حضرت سجاد (علیه السلام) لب به سخن گشودند و فرمودند:"به من اجازه دهید که بر بالای این چوب‏ها بروم و کلماتی بگویم که رضای خدا در آن است و شنوندگان آن نیز اجر و ثواب خواهند برد." یزید که از نتیجه‏ی سخنرانی امام بیم‏ناک بود، در ابتدا مخالفت کرد ولی در نهایت به واسطه ‏ی اینکه افکار عمومی مردم تحریک شده بود، مجبور شد که با سخنرانی امام موافقت کند. هنگامی که امام بر فراز منبر قرار گرفتند، سخن خود را با حمد و ثنای الهی آغاز کردند و در ادامه برای انبوه حاضرانی که از فرط سال‏ها تلاش‏ تبلیغی و گمراه کننده‏ی حکومت معاویه و فرزندش یزید، سفارشات مؤکد پیامبر اکرم (صلی‏الله‏ علیه و آله‏ و سلم) نسبت به اهل بیت را از یاد برده‏ بودند و جایگاه، مقام و مسئولیت خاندان نبوت در ساختمان دین را نمی‏دانستند، به معرفی خود پرداختند و فرمودند:  

 

"هر کس مرا می‏شناسد که می‏شناسد و هر کس که نمی‏شناسد، بداند که من فرزند مکه و منا(1) هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم . . . "

 

این جمله اشاره به این معنا دارد که اگرچه ما امسال به منا نرفتیم و در آنجا وقوف و بیتوته نکردیم(2) و گوسفند نکشتیم، ولی منا از ما است، چون منا مثل مکه، مدینه و حتی همانند خود کعبه زمین و خانه‏ای مرده بود که سال‏ها پیش روح از آن رخت بربسته بود و این ما بودیم که با کربلا رفتن خود آن سرزمین مرده را زنده کردیم و هر کس که زمین مرده‏ای را زنده کند، آن زمین از آن اوست.(3) کسی با قربانی کردن گوسفند و شتر مالک منا نمی‏گردد، چون منا با این چیزها زنده نخواهد شد. منا با قربانی کردن پدر، برادر، عمو و اصحاب و تقدیم اسیر و جانباز در راه خدا زنده می‏شود. از این جهت است که ما صاحب منا و وارث آن هستیم؛ چنانکه وارث صفا، مروه، زمزم و کعبه نیز هستیم. چون قیام ما بود که کعبه را زنده کرد، به حج بها داد و آبروی حج را حفظ کرد وگرنه گوسفند کُشتن، به دور خانه‏ی خدا طواف کردن و سعی بین صفا و مروه، کار بسیار سهلی است که هر کسی از عهده‏ ی آن بر می‌آید.

آنگاه فرمود: "من فرزند کسی هستم که او را بر آسمان بردند . . . ، من فرزند رسول الله و فرزند علی مرتضی هستم." و سپس فرمود :" من فرزند فاطمه زهرا و فرزند سرور زنان عالم هستم."

با این سخنرانی، جنگی که به دنبال بیعت ‏خواهی یزید از امام حسین(علیه‏ السلام)، از مدینه آغاز شده بود با پیروزی امام حسین (علیه ‏السلام) در دمشق به پایان رسید. در پی سخنان حضرت امام سجاد(علیه‏السلام) اوضاع سیاسی شام را دگرگون شد و مردمی که برای پیروزی یزید و حکومت اموی جشن گرفته بودند، از خواب غفلت بیدار شدند و مجلس جشن و شادی‏شان به مجلس گریه، ضجه و عزا تبدیل گشت.

 

« بر گرفته از کتاب حماسه و عرفان ، اثر آیه الله جوادی آملی(به همراه توضیحات بیشتر) »




بصیر ::: جمعه 84/12/5::: ساعت 2:45 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :139784
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<